خدايا 2Cc محبت نياز دارم ، دارى؟!؟ قربونت برم خدا محبت خودتو ميخوام نه هيچكس ديگه . . . خدا سرطان دل گرفتم ، خدا دكترها جوابم كردن ، اينا ميگن ، ميگن همين روزها ميرم . اما اينا كه نميدونن چه مرگمه ؟ خدا مردم پس چرا اون نمياد؟؟؟ نمياد ببينه كه چه سوت و كوره اين خونه ، اون كجاست ببينه گوشه گير شدم ؟ يه عمرى مثل جوونى پير شدم ؟ همش خودمو توى اتاق حبس ميكنم ؛ مهمون ها كه ميان با هيشكى حرف نميزنم . خدا چشم هاى مهربون يه دختر منو از خودم گرفت ، منو از خودم گرفت و رفت و پر كشيد ، طفلى دل براى پروازه با اون چه نقشه هايى مى كشيد . . . خدا منم ، منم حس پرواز داشتم ؛ خدا بالمو شكستن بين راه ، ميدونم ، ميدونم "ديگه هرگز رنگ آسمون رو ، نميبينه دلم" اى خدا حداقل ، حداقل دره قفس رو باز بذار . نميرم . نميرم جايى ندارم كه برم ، آخه بالى هم ندارم كه برم . خدا آدما زخممو نبستن كه هيچ ، بالمو هم شكستن . . . ! خدا بعده اون خيلى تنها شدم . . . گاهى غروب ها كه ميشه با يه گل و با چند تا شمع تك و تنها ميشينم ، گاهى وقتا دو تا بشقاب ميچينم ؛ واسه جفتمون غذا ميكشم و غذاى اون دست نخورده ميمونه . آخه من . . . آخه من غذا بدون اون از گلوم پايين نميره ، گاهى احساس ميكنم مريض شده ، گاهى احساس ميكنم گرسنشه ، خيلى موقع ها غذا كوفتم ميشه ؛ هيشكى از دلم نميپرسه چه شه ؟ به خودم همش ميگم يه روز مياد . همون . همون كه قلبمو امانتى دادم بهش ؛ خدا بگو كه ديگه نمياد ! خدا ديگه دلى ندارم كه بشكنه !!! دست اونه . خدا اون . . . اون الان دو تا دل داره : يكى مال من بود - يكى هم مال خودش . كه يادش بخير يه روز ، دلامونو به هم ديگه پيوند زديم ، خدا حالا خودت ببين . . . خدا به زور دلشو كند و با يه دل ديگه پيوند زد ، "آره دو تا دل داره" . . . پس دل من چى ؟؟؟ انداخت به زير پاش . . . نگفت خودمو بذارم جاش . طفلكى دل ، دلم چه زجرى ميكشيد . . . وقتى دستاشو تو دست اون ميديد . وقتى پاييز و زمستونو به انتظار مى شست ، وقتى كه مثل يه پروانه به دور اون ميگشت ، وقتى از شعله ى عشق اون ميسوخت ، وقتى كه چشماشو به جاده ميدوخت . وقتى كه كلاغه بهش خبر مى داد : سامان خاك بر سرت جواب نامه تو نداد ، وقتى كه شعرهامو واسه اون ميخوند ، من اينجا دلواپسش بودمو اون ، تا دم غروب كناره اون ميموند . اى خدا . . . اى خدا اصلأ چى شد تنها شدم ؟ اى خدا ، اى خدا كى سايه بونه مو شكست ؟؟؟ كه اينطورى كوه درد و غم ها شدم ؟ خدا از سنگ نشدم كه نفرينش كنم ولى . . . الهى به درد من مبتلا بشه " شايد اون بفهمه با دلم چيكار كردش خدا" دلمو از تمومه دلخوشى هاش اون كرد جدا . خدا اشك هامو ببين ؛ اى خدا گريه هام بغض سنگ رو شكست . . . كمره كوه رو شكستم با غم هام . . . اى خدا دلت مياد ؟ دلت مياد كه تنهاشم ؟ خدا مردم نميتونم ، نميتونم كه قبول كنم يكى ؛ تو نبود من ترو خشكش كنه . آهاى خدا آخه اون . . . آخه اون عشق منه ، كسى كه من عاشقش كردم خدا ، اى خدا حتى يه پيرهنى از اون ندارم كه ، دائم عطر تنشو بو بكنم ؛ اى خدا اگر هم خون گريه كنم ميدونم هرگز بازم اون نمياد . خدا گرچه حلقه ش هنوزم توى دستمه "از اين پس خوشبختيش تنها خواستمه" اى خدا منم خوشم وقتى خوشه ؛ گرچه دوريش آخرش منو ميكشه . منى كه به دورى عادت نداشتم " وقتى ميرفت يه جايى ، تا 10 ميشمردم برگرده !!! اما حال چى اى خدا ؟ پاييز و زمستون و بهار و تابستون مياد ، اون نمياد !!! اون نمياد . . .
نظرات شما عزیزان:
elahe & ramin
ساعت1:08---29 تير 1391
سلام داداشم.واقعأشرمندت شدم.خب مطلبت رومیذاشتی اشکالی نداشت.ممنون که به فکرم بودی.واقعاشرمندم کردی یه دنیاااااااااااااااااااااا ممنونتم
ramin
ساعت1:07---29 تير 1391
دَمــَــش گـــَــرمـ ...
بـــاران را مــےگـــویـــــَــمــ
بـــه شـــانـــہ امـ زد وگــُـفــــت : خــَـســتـــہ شُــــدے.. امــــروز را تــُــو اســـتـــراحــَـت کـــُـن...
مـَــن بـــه جــــایـــَـت مـــے بـــارَمـ.....
پاسخ:
واقعا زيبا بود داداش .
ramin
ساعت0:41---27 تير 1391
حرف را بايد زد
درد را بايد گفت
سخن از مهر من و جور تو نيست
سخن از تو
و متلاشي شدن دوستي است
و عبث بودن پندار سرورآور مهر
kojaee dadash پاسخ:
مرسى از حضور گرمت داش رامين ، من اينجام هستم ، تنها نشستم
نگین
ساعت17:15---25 تير 1391
سلام داداشی
فقط میتونم بگم
دوستت دارمپاسخ:
خواهش ميكنم ، منم دوستت دارم آبجى گلم . ممنون كه هوامو دارى
ramin
ساعت21:40---24 تير 1391
.هر کسي را نه بدان گونه که هست احساسش مي کنند ، بدان گونه که احساسش مي کنند ، هست
farzaneh
ساعت7:36---24 تير 1391
الهی قربون داداش نازم برم با این همه احساس یکی یه دونه من
فدای تو احساس پاکت
elahe & ramin
ساعت23:38---23 تير 1391
سلام سامان جان.امیدوارم حالت خوب باشه داداشی.میخوام بهت بگم ممنونم ازاین همه لطفی که به ماداری_دمت گرم داداشم.ممنون که به وبلاگ مون میای ممنون ازحرفای قشنگت.مرسیموفق باشی
مهدی
ساعت21:15---23 تير 1391
دلم تنگ است
دلم اندازه حجم قفس تنگ است
سکوت از کوچه لبریز است
صدایم خیس و بارانی است
نمی دانم چرا در قلب من پاییز طولانی است...؟ پاسخ:
واقعا داداش . نميدانم چرا در قلب من پاييزى طولانى ست ..............................؟؟؟
sogand
ساعت12:50---23 تير 1391
سلام سامان جون.خبر اول اینکه آپم بیا یه سری بزن.خبر دوم اینکه من همیشه متنا و شعراتو میخونم.قشنگه اما میتونه محشر هم بشه اگه یکم روش کار کنی و مطالعه بیشتر داشته باشی در این زمینه.حیف استعدادات بیخودی یه جا بمونهپاسخ : ممنون آبجى از نظر لطفت ، لازمه بگم اين مطلب هايى كه گذاشتم نميشه اسمشو گذاشت شعر چون مثل متن ميمونه من متن و با شعر يكى كردم تا شايد احساسمو بهتر بيان كنم كه فكر كنم موفق هم شدم ، آبجى من شعرهاى اصليمو كه قافيه و تموم اصول رو توشون رعايت كردم واسه اينكه تقليد نشه نميزارم ، باز هم ممنون كه اومدى
kiki
ساعت11:45---23 تير 1391
ازت ممنونم چون با خوندن نوشته هات یاد خاطرات خودم میفتم هر چند شیرین نبودند اما تلخ هم نبودند.دوس ندارم هم فراموششون کنم.اینم بگم داداشی تو همیشه حرف دل منو میزنی ...شاید به خاطر اینکه هم دردیم .باز میخواس سفره دلم وا شه . ببخشید بغضم گرفته نمیتونم بنویسم ...
kiki
ساعت11:40---23 تير 1391
گاهی ندانسته از یک نفر بتی درست میکنی ...انقدر بزرگ که از دست ابراهیم نیز کاری بر نمی اید...! داداشی مثل همیشه سرشار از احساس
nashenas
ساعت23:00---22 تير 1391
salam dadash saman
kheyli ghashang va ziba bood
mersi ke khabaram kardi
my love
ساعت22:56---22 تير 1391
سلام داداشی. خیلییییییییییییی عالی بود، بابا تو کوه احساسی، همیشه گفتم و باز میگم: ایول به این همه احساس پاک و زیبا...
مرسی داداشی که خبرم کردی. فردا بازم بهت سر میزنم. شب خوش داداشی
یه دونه ای..
شقایق
ساعت19:36---22 تير 1391
نمیدونم چی بگم فقط میگم خون گریه کردم
y ashegh
ساعت17:41---22 تير 1391
هر کی اومد پیش من یه ذره جاتو نگرفت....
هیچ ادایی جای اون نازو اداتو نگرفت....
پیش هر نقاشی رفتم تو رو نقاشی کنه،
روی هر بومی زدم رنگ چشاتو نگرفت...
kheili ghashang bood dadashe golam, rasti up kardam, montazeram...
|